- علاقه مندی
اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری
متضاد: بی علاقگی
متضاد: بی علاقگی
معنی علاقه مندی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که از ابریشم رشته یا قیطان می بافد، کسی که نخ، ابریشم و قیطان می فروشد
(بَ خوا / خا رَ /رِ)
لغت نامه دهخدا
آنکه ابریشم بافد و رشته و غیره از ابریشم سازد. و بهندی پطوه گویند. (آنندراج) ، سازندۀ نوار و قیطان. (ناظم الاطباء) ، کسی که ابریشم تابیده و نوار و قیطان فروشد. (ناظم الاطباء)
(عَ قَ جُمْ)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 33هزارگزی شمال باختری کرج و 16 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. منطقه ایست کوهستانی و سردسیر دارای 72 تن سکنه. آب آن از رود خانه برغان تأمین میشود. محصولات آن غلات و لبنیات و میوه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است و از طریق کردان ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
(عَ /عِ قَ / قِ مَ)
لغت نامه دهخدا
محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده. دارای علاقه. علاقه دار، مرتبط. (ناظم الاطباء) ، منسوب، متعلق، کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه دار شود
علاقه دار: خویشاوند، مهر ورز کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است. دوستدار، علاقه دار
ابریشم باف، منگله ساز آن که ابریشم بافد کسی که رشته و جز آن از ابریشم سازد، سازنده نوار و قیطان
راغب، مایل، مشتاق
